زمان کل : 17 ساعت و 51 دقیقه
کتاب «ملت عشق» اثر نویسندهی ترک - بریتانیایی «الیف شافاک»، نخستینبار در سال 2010 میلادی منتشر شد. این کتاب بهسرعت به پرفروشترین کتاب ترکیه تبدیل گشته و بیش از 500 بار تجدید چاپ یافت.
ملت عشق، داستان جستوجوی شمس در پی «مولانا» است و پس از آن، دوستی شمس و مولانا. این رمان صوتی، روایتی شاعرانه از احوالات این دو تن است. دو تنی که بهدور از تظاهرات عابدانه، پرواز میکنند، عاشقانه اوج میگیرند و عشق و تسلیم به حضرت حق را معنایی دوباره میبخشند.
ملت عشق پس از ترجمه به زبان فارسی بهکوشش «ارسلان فصیحی»، به یکی از محبوبترین کتابها در ایران تبدیل شده است.
الیف شافاک تاکنون 16 کتاب نوشته که بیشتر آنها رمان هستند. آثار شافاک تاکنون به بیشاز 40 زبان دنیا ترجمه شدهاند.
در آغاز رمان صوتی ملت عشق اثر الیف شافاک میشنویم:
«مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشید که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند، چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته، چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟»
داستان ملت عشق، با زنی به نام «اللا روبنشتاین» آغاز میشود که چهل سال دارد، ازدواج کرده و صاحب فرزند است. اللا بهعنوان ویراستار ادبی فعالیت میکند. در اوج ناراحتیها و نارضایتیهای اللا از زندگی خانوادگیاش، کتابی بهنام «ملت عشق» نوشتهی «عزیز زاهارا» بهدست او میرسد تا ویراستاری آن را برعهده گیرد. خواندن این کتاب، زندگی اللا را برای همیشه دگرگون میسازد:
«عشق یکباره از غیب مثل تکهسنگی در برکهی راکد زندگی اللا افتاد. و او را لرزاند، تکان داد و زندگیاش را زیر و زبر کرد».
اللا خواندن این کتاب را شروع میکند. عزیز زاهارا در آغاز کتاب خود، چنین نوشته است:
«خیلی وقت پیش بود. بهدلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق جرات نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم. قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ اما من هنوز در عشق خامم، هنوز در عشق همچو کودکان ناشی...»
«ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را
موسیا آدابدانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست»
از این پس، سفر معنوی اللا آغاز میگردد. شمس پی مولانا میگردد و اللا، پی خویشتن. در کتاب «ملت عشق»، هربار بهدنبال سیری از حوادث، قانونی از چهل قانون عشق را از زبان شمس، میشنویم. قوانینی برآمدهاز دلی عاشق، دلی درآمده به آیین و «ملت عشق». چندی از این قوانین را در ادامهی این رمان صوتی میشنویم:
«اول کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار میبریم، همچون آینهایست که خود را در آن میبینیم. هنگامی که نام خدا را میشنوی، ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرمآور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر میبری. اما اگر هنگامیکه نام خدا را میشنوی، ابتدا عشق و لطف و مهربانی بهیادت بیاید، بدین معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.»
«ششم اکثر درگیریها، پیش داوریها و دشمنیهای این دنیا از زبان منشا میگیرد. تو خودت باش و به کلمهها زیاد بها نده. در دیار عشق زبان حکم نمیراند. عاشق بی زبان است.»
«دهم به هرسو که میخواهی شرق، غرب، شمال یا جنوب برو، اما هر سفری که آغاز میکنی، سیاحتی به درون خود بدان! آنکه به درون خود سفر میکند، سرانجام ارض را طی میکند.»
«سی و هشتم برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییردادن خودمان هیچگاه دیر نیست. هر چند سال که داشته باشیم، هر گونه که زندگی کرده باشیم، هر اتفاقی که از سر گذرانده باشیم، باز هم نو شدن ممکن است. حتی اگر یک روزمان درست مثل روز قبلش باشد، باید افسوس بخوریم. باید در هر لحظه و در هر نفسی نو شد. برای رسیدن به زندگی نو باید پیش از مرگ مرد.»
«عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.»
داستان شمس و مولانا تاکنون بارها توسط ادیبان و پژوهشگران متعدد، اگرچه نه به شاعرانگی و زیبایی کتاب الیف شافاک، نقل شده و مورد بررسی قرار گرفته است.
مولانا که از فقیهان و عالمان بزرگ دین بود، در سال 623 هجری در قونیه با شمس تبریزی آشنا شد. مولانا که تا پیش از ملاقات شمس، به درس و وعظ اشتغال داشت و در مدارس بزرگ دینی درس میداد، با آشنایی با او، همهی اینها را رها کرده و به آیین صوفی و سماع روی آورد.
اهالی و بزرگان دین شهر قونیه که تا آن زمان، مرید مولانا بودند، با تغییر ناگهانی او، برآشفتند و رابطهاش با شمس را تاب نیاوردند. خشم و غضب و آزارهای آنان، سرانجام شمس را ناگزیر به ترک قونیه کرد؛ اما آثار عشق و روشنگری او در دل مولانا، ذرهای کم نشد.
الیف شافاک نویسندهی نامدار ترک - بریتانیایی، در سال 1971 میلادی در استرازبورگ فرانسه چشم به جهان گشود. او فوقلیسانساش را در رشتهی مطالعات زنان و مدرک دکتری خود را در رشتهی علوم سیاسی دریافت نمود.
الیف شافاک علاوه بر اشتغال به داستاننویسی، استاد دانشگاه و فعال سیاسی، زیستمحیطی و حقوق زنان نیز هست.
او مقالاتی در زمینههای مسائل خاورمیانه، ترکیه و دموکراسی نوشته و نوشتههایش در روزنامههای معتبر بسیاری از جمله روزنامهی انگلیسی گاردین، روزنامهی آلمانی اشپیگل و روزنامههای نیویورکر و نیویورکتایمز، انتشار یافتهاند.
الیف شافاک جوایز و افتخارات بسیاری از جمله جایزهی بنیاد نویسندگان و روزنامهنگاران ترکیه (2009) و جایزهی بهترین داستان از سوی انجمن نویسندگان ترکیه (2000) را کسب نموده است.
شافاک کتابهایش را به دو زبان انگلیسی و ترکی مینویسد. از میان دیگر آثار وی میتوان به «آینههای شهر» (1999)، «صوفی» (1998) و «برزخ» (1998) اشاره نمود.
**لینک دانلود فایل فورا پس از پرداخت ظاهر خواهد شد**
مبلغ قابل پرداخت 14,000 تومان
برچسب های مهم